وقتی از همه نا امید می شوی؛ حتی از خودت؛ بله
از خودت؛ خودی که به مَن مَن افتاده بود روزی و می گفت به هر آنچه بخواهم میرسم.
جلوی امارگان می ایستم؛ مشکلات را یکی یکی پشت سر می گذارم و به زبان می گفت توکلم
فقط بر خداست اما دست نیاز جلوی هر کسی دراز می کرد؛ همان «خود»ی که اکنون به مـِـن مـِـن
افتاده است سر نمی تواند راست کند جلوی خالقش، از همه نا امید شده…
بله وقتی از خودت هم نا امید می شوی…
نه قطره ی اشکی
نه دلی شکسته
که کاملاً شکسته از بس شده سیاه همچون سنگ خارا
خوار شدست و خارا و به زخمه ای ناچیز از مضراب
زمانه
در هم می شکند و خرد می شود و نا امید
وقتی دیگر نا امیدی و از همه بریده ای و فهمیده
ای هیچ کسی جز خالقت تو را دوست ندارد در ذهنت تداعی می شود این جملات از دعای
زیبای ابوحمزه:
إِلَى
مَنْ يَذْهَبُ الْعَبْدُ إِلّا إِلَى مَوْلاهُ وَ إِلَى مَنْ يَلْتَجِئُ
الْمَخْلُوقُ إِلّا إِلَى خَالِقِهِ
خدایا کجا را دارم بروم جز در خانه تو؟ خدایا
این مخلوق سرکشت که اکنون از همه جا بریده است به کجا می تواند پناه ببرد جز به
آغوش لطف و محبت تو؟
خدایا…
دریاب مرا که در نیافتم تو را…
این روزها انقدر هزار توهای عنکوبتی زیاد شده که دیگر به یاد ناامیدیت هم نمی افتی