بازگشت

سلام

پست قبلی را در حالت بسیار بدی نوشتم؛ همراه با استرس و نگرانی از اتفاقی که ساعتی قبل برایم افتاده بود؛ اما نوشتم. و بعد از آن موقع دیگر دل و دماغ نوشتن از من گرفته شد. الان هم زیادی راغب به این امر نبودم لیکن دیدم دارم به آن رسالتی که برای خودم متصور شده ام ظلم می کنم.
جایتان خالی دیروز و پریروز همراه با بانو رفته بودیم قم.؛ ظهر پنجشنبه هم توفیقی شد و به زیارت حضرت معصومه (س) رفتیم. ریا را که خاک کنیم، به رکعت آخر نماز عصر هم رسیدیم. بعدش هم توی همان رواق باشکوه امام خمینی (ره) نشستیم و زیارت نامه خواندیم و آیاتی از قرآن را هم تلاوت نمودیم. توی این رواق همیشه یک چیز نظر من و بانو را به خود جلب می کند و  آن تعداد زیاد کودکان در این رواق است. کودکانی که سن اکثر آنها از 2 سال تجاوز نمی کند. نکته جالب تر اینکه این کودکان در بازی کردن و دور شدن از والدین خود هیچ بیمی ندارند. این نترسیدن را چند جور می شود استدلال نمود؛ مثلاً  اینکه فضای معنوی حرم باعث اصمینان خاطر کودک شده و به او دل و جرأت دوری از پدر و مادر را داده است؛ یا مثلاً اینکه خود را در محدوده دید پدر و مادر می بینید و خیالش راحت است. من هم کودک ذهن خود را در همان فضا رها کردم و به او بال و پر دادم و با خود فکر کردم که اگر یکی از این کوکان آنقدر غرق گشت و گذار خود شود که از دید پدر و مادر خارج شده و از حرم بیرون رود؛ پا در پیاده رو گذاشته و وارد دنیایی عجیب و غریب می شود که هیچ سنخیتی با جهان پاک کودکانه او ندارد. او همچنان سرگرم بازی خود است و هنوز نفهمیده که از حرم خارج شده است. دارد کیفش را می کند که از پیاده رو خروج کرده و ناگهان خود را در کام مرگ می بینید؛ یک تاکسی ران بی رحم با ضربتی او را …
حال این کلید download را فشار می دهیم؛ بر می گردیم به زمانی که کودک از در خارج شده و خود را بیرون از حرم می بیند، کمی بازی می کند ولی یک لحظه خوف می کند و می فهمد آن آرامش قبلی را از دست داده است و اکنون انگار همه چیز برایش تاریک و تنگ شده است. نگاهی به عقب می کند، شروع به گریه می کند، به سمت درب می رود و پدرش را می بیند که مشتاقانه در پی او آمده است و آغوشش را باز گذاشته تا نگذارد فرزندش از گزند ناداتی اش و بچه گی اش مغموم گردد.
بیایید برگردیم؛ تا قبل از مرگ، خود را دریابیم و بدانیم کجاییم. سرگرم دنیا و بازی های آن نشویم. سه شنبه افتتاحیه حماسه عاشوراست. سه شنبه اسوه عاشقی و بندگی با عرفه، خدای خود را به جهانیان معرفی می کند و در کهکشان خونین سفر کربلا قدم بر میدارد. مراسم خوبی است تا ما هم به بهانه حضور در آن، آینه جان را با آب توبه از زنگار گناه پاک کرده و همقدم با مولایمان در تکرار آن حادثه با شکوه همراه با ثانیه های زمان به حرکت دزآییم؛ و در آغوش باز خداوند که با روی گشاده در انتظار بنده خود است، به بندگی بپردازیم.

التماس دعا

تبدیل

سلام

یکی از دغدغه های دانشجویان کارهای مربوط به پایان نامه و طبیعتاً خود پایان نامه می باشد. طوری که حاضر می شوند برای نمره آن تن به خریداری علم از غیر اهل آن دهند و دکانی باز کنند برای سودجویان. سودجویانی که تبلیغات آن ها را دم در دانشگاه ها به وفور پیدا می کنید. از جمله ترفندهایی که یک دانشجو باید کاملاً بلد باشد استفاده از نرم افزارهای آفیس و PDF  می باشد. زیرا گاهی اوقات نیاز است تا برای صرفه جویی در وقت از دستاوردهای دیگر دانشجویان و محققین استفاده نمود. بنابراین تبدیل فرمت های (تقریباً) غیرقابل ویرایش PDF به فرمت های قابل ویرایش Word و Excel جزء ضروریات حیاتی زندگی قبل از دفاع می شود. حال تبدیل PDF به Word در دو حالت مطرح می شود و آن این است که PDF انگلیسی باشد یا فارسی و باز برای هردو حالت، دو حالت دیگر مد نظر است 1. PDF به صورت OCR باشد یا 2. PDF به صورت عکس باشد. و این 4 حالت با این پیش فرض است که فایل مورد نظر دارای موارد امنیتی مثل رمز و اجازه عدم ویرایش نباشد. که اگر باشد باید با نرم افزار PDF Password Remover تمام حالات امنیتی آن را از بین برد (اینجاست که شاعر می گوید دیگی که برای من نمی جوشد بگذار سر گربه در آن غل بخورد).

1. در مورد PDF انگلیسی به راحتی هرچه تمام تر می توان با استفاده از نرم افزار Abby Transformer فابل را تبدیل Word نمود مزیت این نرم افزار زمانی است که شما بخواهید یک جدول را به صورت جدول به Word یا Excel تبدیل نمایید.

2. در مورد PDF های فارسی پدر آدم در می آید تا بخواهد آن را تبدیل کند و بهتر است همان اول آن را با دستان مبارک تایپ فرماید. ولی اگر باز برای کنجکاوی اصرار داشت که با نرم افزار این کار را انجام دهد بنده در دوران زندگی قبل از دفاع به این نتیجه رسیدم نرم افزار Readiris تا حد 50-60 درصد یک فایل فارسی را صحیحاً ورد می کند و بعد باید نشست و غلط گیری کرد که از تایپ سخت تر است. یک شانس دیگر را هم می توان امتحان کرد. اگر PDF به صورت عکس نباشد (یعنی توی خود نرم افزار PDF قابل Highlight باشد) می توان متن مورد نظر انتخاب کرد و از روش قدیمی کپی و پیست در word استفاده نمود. و این روش زمانی جواب می دهد که فونت فایل PDF در کامپیوتر شما موجود باشد.

انشاءالله که بدرد همه خورده باشد. توضیح بیشتر پولی است :دی! تمام نرم افزارهای ذکر شده هم توی اینترنت ریخته است.

مادرانه یا اردلانه؟

سلام

یکی از دغدغه های من کار دقیقه نودی است. همیشه از اینکه یک کاری را بگذاریم در آخرین لحضه برنامه ریزی کنیم و آن را اجرا کنیم متنفر بوده ام. از جمله این کارها سریال های تلویزیونی است. بدون برنامه و فیلمنامه مشخص سریالی را شروع می کنند و در حین پخش سریال، هنوز در حال فیلمبرداری و بستن ته فیلمنامه هستند. از سریال هوش سیاه که به انداره چند پست جای نقد دارد، بگذریم میتوانیم کمر نقد را بر سریال مادرانه ببندیم. اوایل ماه مبارک دلمان خوش بود که یکی از سریال های تلویزیون دارای هدف مشخص و داستانی مدون است. زیرا دو سریال دیگر (خروس و دودکش) که قصد خنداندن ملت را به هر نحوی دارند از نظر بنده ارزش تماشای آنچنانی ندارند.

لیکن این اواخر مادرانه جز توهین به شعور بیننده آن هم موقع افطار کاری از دستش برنیامده است. امشب وقتی سریال تمام شد به بانو گفتم به اندازه 45 دقیقه فحش نثارمان شد. سریال مادرانه شروع خوبی داشت. به خوبی رو به اوج گیری بود ولی از 4-5 قسمت پیش مطابق با رسم اغلب سریال سازان تلویزیون با کله شروع به سقوط کرد. معنی اش این است که ته فیلمنامه باز است و ذهن نویسنده خسته و نمی داند تا 4 شب دیگر این سریال را چگونه تمام کند؛ به همین خاطر رو می آورد به موضوعات کلیشه ای عشق و عاشقی و ازدواج و از صحنه بدر کردن 2تا از مهره های اصلی سریال (فرزاد و رها). مادر علیل 2 فرزند را که بشدت به او نیاز دارند با دستان همسرش (اردلان) که اکنون مدعی عاشقی است (یعنی اینکه از احساس بوهایی برده است) به اتریش می فرستد و جای آن را با معشوق قدیمی پدر که بیست و اندی سال آبروی آن معشوقه و خانواده او را توی جوی اب ریخته است، عوض می کند. بانو می گوید هیچ دختری با شرایط مریم حاضر نیست حتی به چهره اردلان نگاه کند چه رسد به ابراز علاقه به او و این چیزی نیست جز خراب کردن شخصیت یک زن. در جای جای سریال می توان گذشت و بخشش را خیلی زیباتر به تبلیغ کشاند ولی چرا باید با تخریب یک زن مذهبی که سالها پیش بدست یک مرد پول‌پرست بی آبرو شده است، این کار اتفاق بیفتد نمی دانم. امروز پیامکی از یکی از دوستان آمده بود و به طنز پرسیده بود: «به نظر شما چرا مریم عاشق اردالان شده است؟» و جواب را به صورت چند گزینه ای اینچنین نوشته بود: «1. اردلان اخلاق خوبی دارد 2. دارای 2 فرزند خلف است 3. مال حلال کسب کرده است 4. …» این ها یعنی توهین. یا اینکه پدر جلوی دختر بالغش، دختری که از نامزد سابق پدر دل خوشی ندارد و برای بودن با مادرش زمین و زمان را بهم دوخته است، بلند شود و در مقابل چند انسان بالغ دیگر در یک مکان عمومی مثل مدرسه، به مریم زمان بگوید «توی دلم ولوله س، ولوله‌ی خواستنت» به نظر شما چه به حال دختر می گذرد؟ چگونه مریم زمان (زنی با منطق که دوران قبلاً متاهل بوده و اردلان را کاملاً می شناسد) می تواند چنین مردی را دوست داشته باشد؟ با مثلاً … بگذریم!

یا حق