.سلام

بچه دو تا از مشکلاتش با پستونک حل میشه یا حداقل کم اثر میشه. یکیش رفلاکس محتویات معده به دهن نوزاد یا به نیمه های راه مریه. پستونک باعث میشه این رفلاکس کمتر اتفاق بیفته. دومین مشکل، داستان خواب بچه است. بچه دوست داره با میک زدن خوابش ببره و در حین خواب هم یه چیزی رو میک بزنه. ولی بیشترین تلاش بنده و مامانش برای گرفتن پستونک برمیگرده به موضوع رفلاکس.

قبل از اینکه سرکار علّیه به دنیا بیاد ما با خیال خام رفتیم سیسمونی و گفتیم در حوزه پستونک بهترین جنست رو بده که سلامتی نوزاد از اهم مسائله و باید چیزی رو میک بزنه که از مواد به کار رفته در تولید اون خیالمون راحت باشه. و کلا چون والدین سرخوش قبل از تولد اولین فرزندشون خیلی جوگیرن و توهمات ایده آلی رو تو سرشون می پرورونن، هر چیزی که به نظرشون عالی بیاد رو میخرن و گاهی حساب جیبشون رو هم نمی کنن. ما هم که از این قاعده ی چرت مستثنی نبودیم ۴۵ هزار تومن دادیم و یک تکه پلاستیک خریدیم.
از زمانی که حس کردیم رفلاکس شده بلای جون خانم کوچولو، با همون خیال خام پستونک ۴۵ هزار تومنی رو از بسته بندیش خارج کرده و پس از شستشو در دهانش نهادیم. شاید به ثانیه ای نکشید که خیال ما پخت. جوری اون رو به بیرون پرت کرد که قصر آمال زن و شوهر فرو ریخت. باید پستونک رو میخورد تا معده اش آروم بگیره. ولی طعم پلاستیک خارجی به مذاقش خوش نیومد. رفتم یکی مدل دیگه خریدم. و دوباره و سه باره و نهایتا پنجمی رو (اولی از چپ) با ترفند شیره شکر پذیرفت؛ البته نه به این راحتی که عرض کردم. یک پستونک ۱۲ تومنی ایرانی با قابلیت فیت شدن روی لب و دهن نوزاد. اون شب یکی از شبای خوب زندگیم بود. چون هم خوشحال بودم مثلا رفلاکسش داره خوب میشه و هم خوابش گرفت و راحت خوابید. دیری نپایید که رفلاکس بدتر شد و الان پستونک فقط شده وسیله خواب کردن بچه.

پن : پستونک اخیر همه چیزش خوبه الا نشتی هواش. وقتی یه مدت میک میزنه از آب بندی در میاد و هوا میره تو شکم بچه و همین مشکل جدید ایجاد می کنه.

دوست گرافی

سلام؛

عارضم به خدمت انورتان، هر کسی تعریف متفاوتی از دوست (واقعیِ شیش دانگِ جِنگ) برای خود دارد. برای بعضی ها دوست کسی است که گیرد دست دوست در پریشان حالی و درماندگی. تعریف خوبی است ولی تبصره و تفسیر می خواهد. یکی دیگر دوست را کسی می داند که با هم گلگشتی بزنند و بزنند و برقصند و ساعاتی را شاد باشند؛ همین. بعضی ها تعریف های عجیب غریبی از دوست دارند که ممکن است تا آخر عمر شخصی را پیدا نکنند که بتوانند به عنوان دوست روی او حساب باز کنند. لذا می مانند تنهای تنهااااا میان سیل غمهااااا حبیبم، سیل غمهااا… (بـــــله…)

بنده هم تعریف خودم را از دوست دارم که کمی شبیه به تعریف اول است. دوست من کسی است که بداند من چه زمانی پریشان حالم. پریشان حالی هم حتماً نباید بی پولی و فقر و بدبختی و بیماری باشد. حتماً نباید مشکل خانوادگی لاینحلی داشت تا پریشان حال بود. پریشان حالی و درماندگی می تواند مشتمل بر فقر فرهنگی و فلاکت اخلاق و ایمان هم باشد. خوب وقتی من دارم غیبت می کنم و اعصابم خیلی تعطیل است و دارم زیر و زبر غیبت شونده را میزنم، دوست واقعی من کسی است که آگاهم کند. یا اگر دارم قضاوت نادرستی از یک واقعیت ارائه میدهم و شخصی یا اشخاصی را گمراه می کنم یا اینکه نمک به زخم آن اشخاص می پاشم مرا منصفانه نقد کند و دلایل قضاوت اشتباهم را به من گوشزد نماید. یا در ساده ترین شکل آن اگر مثلا گیر و گوری در نحوه پوشش من میبیند خیلی قاچاقی متوجهم کند که رفعش کنم. مورد داشتیم در محل کار تا سر ظهر که برای وضو به دستشویی مراجعت نموده و خود را در آینه دیده و یقه پیراهنش که مدفون زیر پیراهنش بوده رادرست کرده، هیچ یک از دوستانش مورد را کنار نکشیده اند که: اخوی این یارویت را درست کن! البته مورد که خودش خیلی میل دارد که دوست واقعی برای دیگران باشد از کلام نورانی امیر المومنین (ع) کمی الگو گرفته و برای همه شان بهانه ای تراشید و همه را با بهانه شلوغی سر و اینکه نمی خواستند در ملاء عام گوشزد کنند، زیر سیبیلی رد نمود و گمان بد در مورد آنها نبرد. (همچین موردهایی داریم ما).

این را هم بگویم که این توی ذات هر انسانی است که در مقابل انتقاد منصفانه جبهه گیری کند و اگر انتقاد به جا باشد در پذیرفتنش سختیها بکشد و در آخر اگر بتواند غرور خود را زیر پا گذارد همانجا به اشتباهش اعتراف کرده و معذرتش را نقدی حساب کند و تشکر هم شاید بکند و برود؛ و اگر غرورش را خاک نکند، توی دلش انتقاد را پذیرفته و  با ریختی به هم ریخته میرود و بعداً خیلی نامحسوس، دیگر آن اشتباه را تکرار نمی کند. این دو نفر منصفند و از این انصاف توفیق ها خواهند یافت. ولی بعضی ها و ما ادراک این بعضی ها، دوست خود را که از آنها انتقاد کرده است به خاک و خون می کشند و قهرها می کنند و شاید دیگر آشتی ها هم نکنند. از من می شنوید، اگر از این دوست ها دارید و بیش از ۳ بار از آنها انتقاد کردید و طرف به همان رفتار غیر منطقی و غیر منصفانه خود ادامه داد، دوستی تان را با او کمرنگ کنید. (تاکید می کنم کمرنگ کنید!) چهار روز دیگر نیایید بگویید فلانی گفت «قهر کنید و کینه به دل بگیرید»ها! اینجای ماجرا را که گفتم کمرنگ کنید را به خودتان واگذار می کنم تا لختی فکر کنید که چرا باید کمرنگ کرد.

بنده نیز تا جایی که بتوانم، دوستانم را همراهی می کنم و تا جایی که منصفانه فکر می کنم سعی می کنم اشتباهاتشان را گوشزد کنم آن هم در خفا… و عاجزانه از دوستانم انتقاد منصفانه را تمنا می کنم.

یا حق


پی نوشت ۱: «مورد» بنده بوده ام.

پی نوشت ۲: این دوست گرافی ادامه خواهد داشت (بیشتر با مثال و مصداق البته)

پی نوشت ۳: در مورد انصاف هم اگر زنده بودم خواهم نوشت.

پی نوشت ۴: یک بخش جدید به وبلاگم اضافه بنموده ام که هر از گاهی ابیاتی که به دلم نشسته اند را برش می نشانم. مخاطبهایش هم بعضی وقت ها خاص و بعضی وقت ها عام می باشند.

پی نوشت ۵: این نوشته دو هفته پیش نوشته شده است.

مهمان جدید

سلام؛

بعضی وقت ها آدم از داشتن مهمان جدید الورد ذوق زده میشود. مثلاً چند وقت پیش مدیرعامل شرکت که یک آدم دوست داشتنی و در عین حال با ابهت و پرجذبه است مهمان خانه ما شد. آن شب تبدیل به یک شب به یاد ماندنی شد برای من و بانو که تا ساعت ۲:۳۰ بعد از نیمه شب آنقدر گرم خاطره گویی و حرف های شنیدنی بودیم که نفهمیدیم چطور سپری شد. حال نیز این کلوخ شهر آشوب مهمان ویژه ای دارد که ممکن است امشب به اینجا سری بزند. این میهمان را می شناسم. خیلی ها می آیند و میروند ولی من نمی شناسمشان. ایشان را خودم دعوت کرده و رسم مهمان نوازی اینست هر که را خود دعوت می کنی بهترین هایت را به پیشکش خوان پذیرایی آری. لیک چون بنده از خود چیزی ندارم دست به دامان شعرا شده ام:

از جناب نظامی:

(خطاب به کلوخ و کلوخ بان)فرود آرید کان مهمان عزیز است
(خطاب به مهمان) شما ماهید و خورشید آن کنیز است

این هم از آقای سعدی:

مگرم دست چو مرهم بنهی بر دل ریش
باور از بخت ندارم که تو مهمان منی

از استاد عطار:

وقت آن آمد که ما آن ماه را مهمان کنیم
پیش او شکرانه جان خویش را قربان کنیم

یا حق