خجلم…

خدایا از من به خاطر آنچه در دلم دارم مگیر…

خدایا به داده ات شکر و به نداده ات شکر…

خدایا اگر از حال تا به سحر سر به مهر درگاه رحمتت گذارم و یک نفس بگویم الحمد لله حتی نتوانسته ام شکر هوایی را به داخل سینه ی نا پاکم می فرستم به جای آورم…

خدایا هرگاه این دل، سیاهی خود را به ضجه مینشیند هیچ دری را جر در لطف تو به روی خود باز نمی بیند…

خدایا از دستانم و پاهایم خجلم… از چشمانم و گوشهایم شرمنده ام… به زبانم بده کارم… از روی همه شان خجالت زده ام و از ایشان طلب حلالیت می کنم… خدایا تو خود شفیعم باش…

خدایا درمانده ام به دادم برس…

خدایا غمینم از خود، خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا از خود به تو شکایت می برم… خدایا من از خود شاکی امممممممممممم…

ای خدا به دادم برس… عزیزم… نازنینم… خدایا بده کار تو ام… خدایا هر روز که می گذرد ضعف خود را آشکارتر از قبل درک می کنم و می فهم هیچ نیستم…

خدایا نه دیگر اشکی برایم مانده نه دلی برای بارانی شدن… خدایا همه امیدم به اشک هایم بود که تنها هدیه ام بود به تو که دیگر ندارم… مدعی عشقت بودم و عاشقی نکردم… چه عاشقی که برای معشوقش یک هدیه ناقابل داشت چون اشک که آن را هم از دست داد…

خدایا اشکم بده…

آه که نگه به آسمان را خجلم..
یاحق

1 نظر در “خجلم…

دیدگاه خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *