کاتب هم حرف دارد…

از هفته پیش تا کنون مطالبی و موضوعاتی مد نظرم
بود تا راجع بهشان کلماتی و جملاتی منقوش کنم بر صفحه وبلاگمان! یکی همین کنکور
خنده داری بود که هفته پیش با آن دست و پنجه نرم کردم؛ همان کنکوری که هر دو نوبت
صبح و عصرش با نیم ساعت تاخیر شروع شد و مخصوصاً عصرش که همه با چشمان خمار داشتند
ناسزا می گفتند به مسئولین امر که وقت شان را گرفته اند! به من هم که خماری بد جور
فشار آورده بود شروع کردم به بازیگوشی! یک نگاهی به عکسم که رو دسته صندلی چسبانده
بودند انداختم و دیدم یک چیزی کم دارد؛ مدادم را برداشتم و به یاد مرحوم چارلی
چاپلین سبیلی زیبا برای خودم نقاشی کردم. وقتی کارم تمام شد زدم زیر خنده؛ بعد
دیدم هنوز جای کار دارد و می شود یاد ناصرالدین شاه قاجار را هم زنده کرد که روی
قلیان ها و قوری ها بسی از او یاد می کنند. خلاصه سبیل را کشیدم به طرفین و نوک آن
را تیز کرده و قهقه ام به آسمان رفت که الباقی داوطلبین با نگاهی مرا ساکت کردند.
من دست بردار نبودم و یاد شیر علی قصاب را هم دوست داشتم زنده کنم و دوباره دست به
سبیل شدم و کلفتش کردم و روی لب بالایم کشیدمش و از طرفین همچون شاخ گاوی پایین اش
آوردم و دیگر مرا یارای کنترل خنده ام نبود… خواب از چشمم پرید آماده امتحان
شدم… (این کنکور داستان زیاد دارد، باشد برای یک وقت دیگر)

یکی دیگر از موضوعات هم نرفتن به تهران به علت
مخالفت پدرم بود که افتاد برای فردا شب. امیدوارم توانسته باشم با این کارم که
اطاعت امر پدر بود رضای خدا را جلب کرده باشم…(مگر این کاتب می گذارد آدم
بنویسد؛ آن دور ها دعوا راه انداخته است بگذار ببینم چه می گوید…)

کاتب: دیگر شورش را در آورده اند… یک شب هم که
می روی زیارت احمد بن موسی [شاهچراغ] (ع) نمی گذارند دل آدم بچسبد. آخر خواهر من
این چه وضعی است! میایی سلام می دهی و دست به سینه عرض ارادت می کنی به آقا اما
موهایت رنگارنگ و زیر گلویت پیدا؟ خوب خواهر من برای راحتی خودت که نمی شود راحتی
یک پسر جوان را گرفت! اصلاً این کجایش راحتی است؟ گیریم که من خودم را کنترل کردم!
جوان بد بخت دیگری که زورش به نفسش نمی رسد چه گناهی کرده!؟؟ تو راحت و خوش تیپ
بگردی و گور پدر پسرها!؟ «خوب نگاه نکنند» حالا کی خواست نگاه کند؟ عزیز من، نمی
توانم  که چشمم را ببندم راه بروم؛ آن هم
توی حرم که دوست دارم نگاه کنم! این که نشد زندگی اجتماعی! پس رعایت حقوق دیگران
چه می شود؟ دوست داری راحت باشی برو در بیابان و تنهایی، اصلاً لخت بگرد! هم راحتی
هم کسی گیر نمی دهد. اما این جا حق دیگران را باید رعایت کنی! مثل کسی که سیگار می
کشد و می گوید تو نفس نکش تا اذیت نشوی… اه ه ه …

کاتب جان عزیزم آرام باش! خوب چه کار می شود
کرد؟ جوان است و دوست دارد جلب توجه کند و هزارتا آرزو دارد! چرا قاطی می کنی؟

کاتب: آخر این هم شد جلب توجه؟ همان پسرش هم
همینطور! زیر ابرویش را بر میدارد و صورتش را میکند همچون آینه و لباس تنگ و صدای
نازک!!!! خون به دل آدمی می کنند. قدیم ها با اخلاق با ایمان با معرفت و مرام و با
حجاب و نجابت و سر به زیری و مهربانی و کمک به مردم و اینها جلب توجه می کردند؛
حالا اینها بی کلاس شده! باید دماغت را عمل کنی! ابرویت شمشیری شود و لباست تنگ
شود و با عشوه حرف بزنی و هزار تا کوفت و زهرمار دیگر…

کاتب مودب باش! احترام خوانندگان را نگه دار؛
حرف هایت درست است. اما اینها که همه مقصر نیستند. دود از کنده بلند می شود…
بگذار بعداً بحث می کنیم! اگر زیاد داد و بیداد کنی سر و کله امیر و تیمور هم پیدا
می شود و دیگر حوصله دعوای آن دو را ندارم.

کاتب: عزیزم به جان تو می دانم که این خانم ها
قصدشان گمراه کردن پسر ها نیست! اما پسر کافی ست کمی رگ نفس سرکشش بجنبد و نتواند
کنترلش کند میرود هزار تا کار ناثواب ترتیب می دهد… خدا هدایتمان کند! ببخشید که
بی ادبی و سر و صدا کردم…

کاتب:…

کاتب رفت! خوب شد رفت… اعصابش خراب بود…

یا حق…

پی نوشت: امیر و تیمور را بعداً معرفی می کنم.

2 نظر در “کاتب هم حرف دارد…

  1. سلام
    همه حرفهایتان درست که حق اجتماعی چه
    اما آیا فکر کردی مشکل از کجاست؟
    آیا ما به فرزندانمان فرهنگ درست داده ایم؟
    آیا اعتماد به نفس داده ایم؟


    بنده هم عرض کردم که دود از کنده بلند میشه! به نظر من 90% تقصیر به گردن خانواده ها و مسئولین جامعه است… بحث اعتماد به نفس هم شاید زیاد در میون نباشه! عوامل زیادی هم دخیله! شاید مهمترینش هم کمبود فضای زمانی مکانی برای جوونا باشه تا خودشونو نشون بدن… و چندین دلیل دیگه خیلی جای بحث داره…

  2. چه روحیه خوبی داشتین سر جلسه آزمون!!

    این خانم ها (بعضی هایشان) قصدشان دقیقا گمراه کردن پسر ها است! هم جنس های خودم را خوب می شناسم! اما فکر نمی کردم در زیارت احمد بن موسی هم قصدشان همین باشد! خدا هدایتمان کند…


    برای امتحانی که آدم هیچی براش نخونده روحیه هم اگه نداشته باشی دیگه هیچی!

    من نمی گم این خانم قصدش گمراه کردن بود! اما نا خود آگاه می تونست همچین کاربو انجام بده! خیلی از این خانم های بی حجاب اصلاً همچین قصدی ندارن! اما همشون بدون اینکه بخوان اون تاثیری رو که نباید روی آقا پسر ها می ذارن! البته خیلی از پسر ها هم منکر این قضیه هستن اما همش واسه روشنفکر جلوه دادن خودشونه!

دیدگاه دادن به جلوه لغو دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *