سلام
مگر می شود ماه رمضان بیاید و بنده چیزی حس نکند؟ مگر می شود خواسته یا ناخواسته وارد بزرگترین میهمانی شوی و محصور در احساسات و شور های زیبا نشوی؟ و مگر می شود رمضان زیبا بیاید و کاتب دست به قلم نشود و خودی نشان ندهد؟
ماه رمضان… می گویند رمضان از سوزاندن می آید؛ یعنی ریشه اش مصدر سوزاندن است. حالا سوزاندن چه، بستگی به آدمی دارد. یکی چربی هایش را می سوزاند. بدبخت آن کسی است که عرضه همان را هم ندارد. یکی خوش عرضه تر است گناهانش را به آتش می کشد و خودش را پاک می کند. ولی مرد کهن آن است که خودش را در شعله های نمایان عشق معبود می سوزاند و از سوز و گداز، خودی می سازد و در دریای بی کران بندگی اش غرق می شود. در رمضان آغوش خودش باز است… باز خیلی باز… بازِ باز! آن قدر باز است که گنهکارترین بنده اش می فهمد که امشب با افتتاحیه رمضان اتفاقی شیرین رخ داد.
حتماً تجربه اش را داشته اید. وقتی پس از چند ماهی پا در حرم شمس الشموس علی بن موسی (ع) می گذارید، آن قَدَر سنگین وارد صحن وررودی ها می شوید که انگار می خواهید جلوی زمان را از گذشتن بگیرید. می خواهید آهسته قدم بردارید تا به حساب خودتان گذر زمان را کند کنید. می خواهید استفاده تان از آن لحظات ورود به آن قطعه بهشتی دارای بازدهی 100 درصد باشد. می خواهید لحظه لحظه اش را به خورد روحتان بدهید.
امشب ورودیه ی یک مهمانی بزرگ است که میزبانش خالقـــ(درست کننده شما و ما و همــــــــــــــــه)ـــــی ارحم الراحمین است که چیزی از مهربانی کم ندارد. دلت نمی خواهد بخوابی. می خواهی لحظه را نگه داری. نمی خواهی در طول زمان حرکت کنی|| می خواهی عمودی بروی! می خواهی در ارتفاع زمان بالا بروی…
رمضان، عاشقانه هایت را دوست دارم…