سلام
یکی از دغدغه های من کار دقیقه نودی است. همیشه از اینکه یک کاری را بگذاریم در آخرین لحضه برنامه ریزی کنیم و آن را اجرا کنیم متنفر بوده ام. از جمله این کارها سریال های تلویزیونی است. بدون برنامه و فیلمنامه مشخص سریالی را شروع می کنند و در حین پخش سریال، هنوز در حال فیلمبرداری و بستن ته فیلمنامه هستند. از سریال هوش سیاه که به انداره چند پست جای نقد دارد، بگذریم میتوانیم کمر نقد را بر سریال مادرانه ببندیم. اوایل ماه مبارک دلمان خوش بود که یکی از سریال های تلویزیون دارای هدف مشخص و داستانی مدون است. زیرا دو سریال دیگر (خروس و دودکش) که قصد خنداندن ملت را به هر نحوی دارند از نظر بنده ارزش تماشای آنچنانی ندارند.
لیکن این اواخر مادرانه جز توهین به شعور بیننده آن هم موقع افطار کاری از دستش برنیامده است. امشب وقتی سریال تمام شد به بانو گفتم به اندازه 45 دقیقه فحش نثارمان شد. سریال مادرانه شروع خوبی داشت. به خوبی رو به اوج گیری بود ولی از 4-5 قسمت پیش مطابق با رسم اغلب سریال سازان تلویزیون با کله شروع به سقوط کرد. معنی اش این است که ته فیلمنامه باز است و ذهن نویسنده خسته و نمی داند تا 4 شب دیگر این سریال را چگونه تمام کند؛ به همین خاطر رو می آورد به موضوعات کلیشه ای عشق و عاشقی و ازدواج و از صحنه بدر کردن 2تا از مهره های اصلی سریال (فرزاد و رها). مادر علیل 2 فرزند را که بشدت به او نیاز دارند با دستان همسرش (اردلان) که اکنون مدعی عاشقی است (یعنی اینکه از احساس بوهایی برده است) به اتریش می فرستد و جای آن را با معشوق قدیمی پدر که بیست و اندی سال آبروی آن معشوقه و خانواده او را توی جوی اب ریخته است، عوض می کند. بانو می گوید هیچ دختری با شرایط مریم حاضر نیست حتی به چهره اردلان نگاه کند چه رسد به ابراز علاقه به او و این چیزی نیست جز خراب کردن شخصیت یک زن. در جای جای سریال می توان گذشت و بخشش را خیلی زیباتر به تبلیغ کشاند ولی چرا باید با تخریب یک زن مذهبی که سالها پیش بدست یک مرد پولپرست بی آبرو شده است، این کار اتفاق بیفتد نمی دانم. امروز پیامکی از یکی از دوستان آمده بود و به طنز پرسیده بود: «به نظر شما چرا مریم عاشق اردالان شده است؟» و جواب را به صورت چند گزینه ای اینچنین نوشته بود: «1. اردلان اخلاق خوبی دارد 2. دارای 2 فرزند خلف است 3. مال حلال کسب کرده است 4. …» این ها یعنی توهین. یا اینکه پدر جلوی دختر بالغش، دختری که از نامزد سابق پدر دل خوشی ندارد و برای بودن با مادرش زمین و زمان را بهم دوخته است، بلند شود و در مقابل چند انسان بالغ دیگر در یک مکان عمومی مثل مدرسه، به مریم زمان بگوید «توی دلم ولوله س، ولولهی خواستنت» به نظر شما چه به حال دختر می گذرد؟ چگونه مریم زمان (زنی با منطق که دوران قبلاً متاهل بوده و اردلان را کاملاً می شناسد) می تواند چنین مردی را دوست داشته باشد؟ با مثلاً … بگذریم!
یا حق