عید و تاخیر

.

عجـــــــــــــــــــــــــــــب! بابا این بلاگفا دیگر واقعاً قصد سکته دادن ما را کرده است! برادر من بلد نیستی سرویس بدهی برو یک نی بردار برای گوسفندانت نی بزن توی صحرا و دشت و دمن! خیلی هم خوب است برای اعصابت! من هم اگر مثل تو چوپانی بلد بودم لحظه ای پشت این این جعبه نمی نشستم! ولی هر کسی را بهر کاری ساخته اند، مرا برای فحش دادن به تو که چرا بلد نیستی سرویس دهی کنی، تو را هم برای گوسفندانت! فکر کنم فکر کردی وبلاگ ملت حکم گوسفند دارد، نـــــــــــــــــــــه غلام؟ این بار سوم است دارم میریزم به هم از دست این بلاگفا! انصافاً شما قضاوت کنید. آمدم می بینم این پستم گم و گور شده است. رفتم توی قسمت مدیریت دیده ام تاریخش عوض شده: 1278/10/11…. فک کردم 11 دی آن سال که جد بزرگوارم داشته بغل منقلش با «کل معصومه» چایی تعارف هم می کرده اند  این پست را نوشته اند…

پسورد را عوض کردم تا ببینم باز هم از این اتفاقات عجیب و غریب می افتد یا نه! اگر باز به ریش ما بخندد کاسه کوزه ام را جمع می کنم و از این جا می روم! خدا داده است 5 تومان پول برای دامین و  هاست مفت واسه وبلاگ درست کردن!

——————————————————-

سلام

اصلاً نمی خواهم حرف بزنم!
قهرم…

[الکی… حوصله ندارد بنویسد می گوید قهر است، از آن خنده دنداندارش معلوم است! هیکلش دارد داد و بیداد می کند که حرف خیلی دارد، اما مثل اینکه یا آدمش  را ندارد که به او بگوید یا اگر هم دارد نمی داند چجوری بگوید]
بله افاضاتی بود از حضرت کاتب علیه الیچار…
2 روز است از تهران بیرون آمده ام. از وقتی از ترمینال جنوب بیرون آمدم خوابم برد تا یک سوهان پزی بعد از قم که راننده محترم لطف کردند و برای مسافرین محترم ترمزی زده و دل سوهان پز و «برادران» را شاد کرند. از بعد این توقف تا ساعتی پس از آخرین افطار ماه رمضان ماضی بیدار بودم. یکی از زیباترین لحظات عمر من در این ماه بود همین یک ساعت. آنقدر لذت بردم که نگو و نپرس. افطاری را که سحری همان روز بود خوردم و دوباره غرق در افکارم شدم… غرق بودم که غریق در خواب شدم تا اصفهان که برای نماز ایستاد و باز خوابیدم تا چهار راه در خانه پدر بزرگم!

الان هم نشسته ام دارم برای یک دستگاه کاتالوگ درست می کنم. نیمکره سمت راستم توی کاتالوگ است و چپی چنبره زده بر ماوقع این چند روز. بعضی وقت ها هم نیمکره راست مغلوب نیمکره چپ می شود و روند کاتالنویسی را کند می کند. باید تمام کنم این کاتال را… اصلاً هم قهر نیستم…

راستـــــــــــــــــــــــــــــــی دیدید باز تاخیر داشتم؟

عید فطر مبارک باشد…

یا حق

دیدگاه خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *