فرمول+گشنگی+دلتنگی

دیشب یک فرمول جدید از افطاری کشف کردم. نون پلاس پنیر پلاس بامیه! آی چسبید! الان هم گشنگی دارد به مخم میزند و القصه فشار پشت فشار. از نوع نوشتنم میشود فهمید چقدر زده به مخم این گرسنگی که عاشقش هستم!

امروز آخرین کلاس ها را با یک مشت گشنه که داشتند روی اعصابم زیگ زاگ رژه می رفتند تمام کردم. شیطان را درس می دهند ناقلاها!

الان هم دارم با یکی از دوستان که چند صباحی است نامزد کرده است چت می کنم. ایشان از بنده رسماً دعوت نمودند که:

بیا تا دم اذون باهم حرف بزنیم
تا بگذره
خیلی دیر میگذره…

من هم اجابت دعوت نموده و از ایشان درخواست کردم که چند تا وبلاگ تپل به بنده مرحمت کنند تا بخوانیم و حالش را دوبله ببریم! ایشان هم نه گذاشتند نه برداشتند و لینک بلاگ نامزدشان را فرستادند و فرمودند جز این وبلاگ، جایی دیگر را نمی شناسند. ما هم کلیکی کرده و سری زدیم! تبصره زدند که پست اولش در مورد جناب دوست بنده است! حالب بود…

میان صحبت هایش گفت دلش برای سرکار نامزد خیلی خیلی تنگ شده است. من هم در جوابش گفتم باز این خوب است که می شناسی اش و دلت برایش تنگ شده! او را داری و دلت برایش تنگ شده و با تلفنی یا ایمیلی کمی از این تنگی دلت رفع می کنی. من چه کنم که نمی شناسمش و ندارمش و دلم روز به روز بیشتر برایش تنگ می شود. و من همان لحظه status ــِـ جیملم را تغییر دادم به

پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب

تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم

و دلم را صابون مالی کردم برای دیدن روزی که برایش بخوانم

از در در آمدی و من از خود به در شدم

گویی از این جهان به جهان دگر شدم

و باز در ذهنم فرشته ای از جنس نور کرد ظهور

بر لب قله ی کوهی از جنس بلور

و  نسیمی موج می انداخت به دریای نورانی چادرش که سودایی اش سودای دلم را در حسرت دیدن روی ماهش شعله ور می ساخت.

نمی دانم کجایی…

یا علی

—————————

پی نوشت: این sms را یکی از بهترین دوستانم 2 شب پیش فرستاد الان یادم آمد که اینجا درجش کنم:

در عرش صدای ارجعی پیچیده است
یا ایتها النفس بیا برگردیم…‎

….

دیدگاه خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *